هر چینی لُغَ بَلَ هَسین مِنِ بَخشِ نَظَر دَهَنِا بینیسید تا جا نمونَ. اَلوَتَ اُنایی که مَ نَنوشتِم بویید. همییتو زِنَ بایید
ملتی که زبان و ادبیات نداشته باشد نابود می شود
شما می توانید هر لغتی را که با حرف « ه »شروع می شود و در این بخش نیامده در بخش نظر دهندگان بنویسید تا به لغتنامه کهنوش اضافه شود. این لغتنامه هنوز ویرایش نهایی نشده و در حال ویرایش است. هر اشتباهی که دراین قسمت می بینید اعلام نمایید تا برطرف نماییم.
ه
هُ ُ : هَوُ، زن دوم
هُ ُ زا- hōuzâ: بچه هوُ، بچه زن دوم یک مرد
هِ ُ: 1- حرف ندا، بله 2- مخفف هَوُ ، زن دوم
هَ -ha : هست
هِبدَ- hebda: هفده
هَپِی: دنبال کردن
هَرس: بهمن، سقوط برف سنگین از كو
هَرآش-harââ: وقتی دامی زایمانش خوب باشد می گویند هراش زاییدَ
هرچی- harči: هرچیز، هرکس
هَرَس- hras : بریدن شاخههای اضافی درخت.
هِژدَ- hežda: هجده
هَسا-hasa : هست
هَسی- hsi : نوعی آش که از آرد گندم ، آب و روغن درست می شود
هَش - haš: هشت
هُش - hoš: آوایی را می كشند، با این حرف به خر فرمان ایستادن می دهند
هَشتَن- haštan: گذاشتن، اجازه دادن، رهاكردن،
هَف- haf: هفت
هف سنگ- haf sang: هفت سنگ، نوعی بازی با توپ و سنگ
هَفتَ - haft: هفته
هِکُ - heko: ببین، ضمیر اشاره
هِل- hel: کج
هِلِ هِلمِ چو –hele helme ĉu : كج و كوله
هِلف - helf: هورت کشیدن ، خوردن غذا و نوشیدن با صدا
هَلَكو -halaku: چوب دوسری مانند گوشت كوب كه كندم را می كوبیدند
هِلم – helm : گرما
هَلمَت - halmat: حمله ناگهانی سگ، قاپیدن
هُلو- hulu :هلو
هَم ِ ُ- hamēo : همدان
هَمبِی- hambey: نسبت زنان دو برادر با هم، جاری
هَمرا- hamrâ : همراه
هَمزا- hamzâ : بچه هَوُ، بچه زن دوم یک مرد
هَمسا-hamsâ: همسایه
هَمگیر - hmgir: هماهنگ، تند، سریع
همیشه- hamisa:همیشه
هِن – hen : آوایی برای به حرکت در آوردن خر
هَن- han: هند
هِنِ هِن- hene hen : حرف ندا، نفس نفس زدن
هِناس- henâs : نفس. هِناسَ کرد: نفس زد
هِنُنَ- henona : هندوانه
هَنی- hani: هنوز
هَواخا- hvâxâ : هوادار، دوستدار
هَوار هَوار-havâr havãr : ندایی برای اظهار خوشحالی در عروسی، فریاد(هوار كردن: فریاد زدن، صد ازدن) در عروسی زمانی كه میخواهد برای افراد شاباش كنند و شعر آن را بخوانند، با گفتن «هوار هوار» از دیگران میخواهند آنها را همراهی كنند.
هوار-havãr: در خواست کمک و دادخواهی
هَوارداد کِدَن- havârdâd kedan: داد و بیداد کردن
هوز - huz:خانواده بزرگ. گروهی با فامیلی مشترک از خانواده بزرگ تر و از طایفه کوچکتر
هوش- hoš : آوایی برای نگه داشتن خر
هوم – hum : صدایی که از ته گلو با دهن بسته از بینی خارج می شود و نشان تعجب یا تمسخر است.
هوی- hōy: فریاد باغداران برای صدا کردن دیگری
هَی - hay: حرف ندا، هِی
هِی- hey : 1- پی در پی ندا 2- برای صدا کردن، برای حرکت دادن خر و الاغ آن را هی می کنند
هُی - hoy: حرف ندا، آهای
هی هی- hēy hēy: ندایی برای اظهار خوشحالی در عروسی
هِیج - heyj : هویج
هِیزَ- heyza: صدای شكم، نفخ
هیس - his : امر به سکوت کردن
خبر مرتبط:
پایان پیام/
سرزمین کودکی کورش...
ما را در سایت سرزمین کودکی کورش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : akohnushb بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت: 16:03